دانلود کتاب
شامل 281 سخن زیبا اکثرا از دکتر شریعتی
داستان کوتاه
زیباترین شعر های کوتاه
برای دانلود کلیک کنید
http://webdesignyazd.ir/wp-content/uploads/2014/01/1.pdf
شامل 281 سخن زیبا اکثرا از دکتر شریعتی
داستان کوتاه
زیباترین شعر های کوتاه
برای دانلود کلیک کنید
http://webdesignyazd.ir/wp-content/uploads/2014/01/1.pdf
کسانی که تمایل به نویسندگی هم دارن حتما ذکر کنید
پایین هر قسمت روی نظر بدهید کلیک کنید
واسه آموزش طراحی سایت هم کلیک کن
شيطان يکي از ابعاد خود ماست ,
چنان که روح خدا يکي از ابعاد ديگر خود ماست .
دکتر علي شريعتي / ميعاد با ابراهيم / صفحه 252
حسين بيشتر از آب تشنه لبيک بود اما افسوس که به جاي افکارش
زخمهاي تنش را نشانمان دادند و بزرگترين درد او را بي آبي معرفي کردند.
دکتر علي شريعتي / حسين وارث آدم
امثال و حكم
1. آدمي از نوببايد ساخت وز نو عالمي.
2. آدم نترس سر سلامت بگور نمي برد.
3. آدم مال را پيدا مي كند، مال آدم را پيدا نمي كند.
4. آدمي را عقل مي بايد نه زر.
5. آري شتر مست كشد بار گران را سبكتر برد اشتر مست بار(سعدي)
6. آفتاب در ملكش غروب نمي كند.
7. آفتابه لگن شش دست، شام و نهار هيچ چيز.
8. آمدن به ارادت رفتن به اجازت.
9. درويش و غني بنده اين خاك درند "آنانكه غنيترند محتاجترند" (سعدي)
10. كساني كه مردان راه حقند خريدار بازار بيرونقند (سعدي)
11. آنجا رو كه بخوانند نه آنجا كه برانند.
12. آنجا كه بصر نيست چه خوبي و چه زشتي.
13. آنچنان زي كه بميري برهي نه چنان زي كه بميري برهند.
14. آنچه اندر آينه بيند جوان پير اندر خشت بيند پيش از آن.
15. آنچه به خود نپسندي به ديگران مپسند (قانون طلايي)
16. آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري.
17. آنچه دلم خواست نه آن شد آنچه خدا خواست همان شد.
18. آنرا كه حساب پاكست از محاسبه چه باك است.
19. آنقدر سمن هست كه ياسمن گم است.
20. آنكس از دزد بترسد كه متاعي دارد.
21. آنكس كه بداند و بداند كه بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند.
22. آن كس كه نكو كرد و بدي ديد كدام است.
23. آنكه عيب تو گفت يار تو اوست وانكه پوشيده داشت مار تو اوست (اوحدي)
24. آه اگر از پس امروز بود فردايي.
25. زليخا مرد از اين حسرت كه يوسف گشت زنداني.
26. چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني.
27. منزل دل نيست جاي صحبت اغيار ديو چو بيرون رود فرشته درآيد.
28. همه با ماست، چه با ما، كه خود مائيم سر تا پا مثل گشته است در عالم كه جوينده است، يابنده
29. چشم باز كردم و غوغاي قيامت ديدم زندگي روز جزائي است كه من مي دانم
30. تو چون خود كني اختر خويش را بد مدار از فلك چشم نيك اختري را
31. درخت تو گر بار دانش بگيرد به زير آوري چرخ نيلوفري را
32- قلم در كف دشمن است (سعدي)
33- قناعت توانگر كند مرد را (سعدي)
34- ابر بايد كه به صحرا بارد زان چه حاصل كه به دريا بارد
35- سنگ بد گوهر اگر كاسه زرين شكند قيمت سنگ نيفزايد و زر كم نشود (سعدي)
36- عزت ز قناعت است و خواري ز طمع با عزت خود بساز و خواري مطلب (ترجمه از كلمات قصار حضرت امير (ع))
37- غنيمت دان دمي تا يك دمت هست
38- از هيچ دلي نيست كه راهي به خدا نيست
39- امروز تواني و نداني فردا كه بداني نتواني
40- جدايي تا نيفتد دوست قدر دوست كي داند شكسته استخوان داند بهاي موميائي را
41- خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد (حافظ)
42- دشمن چه كند چو مهربان باشد دوست (سعدي)
43- ديده اهل طمع به نعمت دنيا پر نشود هم چنانكه چاه به شبنم (سعدي)
44- ديگران كاشتند ما خورديم ما مي كاريم ديگران بخورند
45- دشمن دانا به از نادان دوست
46- اصل بد نيكو نگردد زانكه بنيادش بد است تربيت نا اهل را چون گردكان بر گنبد است (سعدي)
47- عالم بي عمل به چه ماند؟ به زنبور بي عسل (سعدي)
48- تا پريشان نشود كار به سامان نرسد
49- اگر بر آب روي خسي باشي و اگر بر هوا پري مگسي باشي ، دل بدست آر تا كسي باشي (خواجه عبدالله انصاري)
50- تا نگريد ابر كي خندد چمن تا نگريد طفل كي نوشد لبن (مولوي)
51- تيغ دادن در كف زنگي مست به كه آيد علم را ناكس بدست (مولوي)
52- عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمي بزرگ شود (سعدي)
53- افتادگي آموز اگر طالب فضلي هرگز نخورد آب زميني كه بلند است (سعدي)
54- از كوزه همان برون تراود كه در اوست
55- از اسب افتاده ايم اما از اصل نيفتاده ايم
56- اندك اندك خيلي شود و قطره قطره سيلي گردد (سعدي)
57- عالم آنكس بود كه بد نكند نه بگويد به خلق و خود نكند (سعدي)
58- علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد (سعدي)
59- لاف از سخن چون در توان زد آن خشت بود كه پر توان زد (نظامي)
60- مال از بهر آسايش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال (سعدي)
61- ميان بلا بودن به از كنار بلا است
62- آهسته برو پيوسته برو
63- ميان دو تن جنگ چون آتش است سخن چين بدبخت هيزم كش است (سعدي)
64- آنها دو نفر بودند همراه ، ما صد نفر بوديم تنها
65- سخن اگر زر است سكوت گوهر است
66- اگر گفتن سيم است خاموشي زر است
67- اي تهي دست رفته در بازار ترسمت پر نياوري دستار (سعدي)
68- مرد بايد كه در كشاكش دهر سنگ زيرين آسيا باشد (سعدي)
69- مرا دردي است اندر دل كه گر گويم زبان سوزد وگر پنهان كنم ترسم كه مغز استخوان سوزد
70- گناه كردن پنهان به از عبادت فاش (سعدي)
کپی شده از سایت استاد الهی قمشه ای
http://www.drelahighomshei.com/52.aspx
مست گفت: ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان می روی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: می بایدتو را تا خانه قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت: نزدیگ است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست؟
گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد. خوابگاه مردم بد کار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامه ات بیرون کنم
گفت: پوسیده ست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید ، بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهوده گو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زنند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
زنده یاد پروین اعتصامی..
چه غم انگيز است
عمري گداختن از غم نبودن كسي
كه تا بود از غم نبودن تو مي گداخت
روشنفکر کسي نيست که بلغور کننده ي حرفهاي مارکس و امثال آن باشد که به درد هيچکس نخورده؛ در آفريقا و آسيا کساني پيروز شدند که توانستند مکتبهاي اروپايي را بياموزند بعد فراموشش کنند و بعدا جامعه خودشان را بشناسند و را حل تازه ي بدهند وبر اساس نهاد فرهنگي و تاريخي و اجتماعي موجود در جامعه ي خودشان يک بناي تازه اي بيافرينند و مي بينيم که موفق هم شدند.
معلم شهيد علي شريعتي/انسان و اسلام /رسالت روشنفکر صفحه259
تشيع صفوي تشيع اسم
تشيع علوي تشيع پيروي است
تشيع صفوي تشيع ستايش
تشيع علوي تشيع اجتهاد است
تشيع صفوي تشيع جمود
تشيع علوي تشيع مسئوليت است
تشيع صفوي تشيع تعطيلي همه مسئوليت ها
تشيع علوي تشيع آزادي است
تشيع صفوي تشيع عبوديت است
تشيع علوي تشيع انقلاب کربلاست
تشيع صفوي تشيع فاجعه کربلا
تشيع علوي تشيع شهادت است
تشيع صفوي تشيع مرگ
تشيع علوي تشيع توسل براي تکامل است
تشيع صفوي تشيع توسل براي تقلب
تشيع علوي تشيع ياري حسين است و
تشيع صفوي تشيع گريه بر حسين
دکتر علي شريعتي / تشيع علوي تشيع صفوي
ترجيح ميدهم با كفشهايم در خيابان راه بروم و به خدا فكركنم
تا اين كه در مسجد بشينم و به كفشهايم فكر كنم
بگذار تا شيطنت عشق چشمان تو را بر عرياني خويش بگشايد
هر چند آنچه معني جز رنج و پريشاني نباشد
اما كوري را هرگز بخاطر آرامش تحمل مكن
و گناه ! اما اگر گناه نباشد طاعت را چگونه مي تواني بدست آوري
چه انسان تنها فرشته اي است كه دستش به خون آغشته است .
در برابر همه سلطه های زمينی و آسمانی
سايه و مايه و آيه
تيغ و طلا و تسبيح
زور و زر و تزوير
استبداد و استثمار و استعمار و.....
بدانيد که از اکنون تا لحظه مرگ يا قتل
همچون بلال که در زير شکنجه فقط يک کلمه را تکرار مي کرد
احد ! احد ! احد !
با هر شکنجه ای فقط يک کلمه را تکرار خواهم کرد .
ارشاد ! ارشاد ! ارشاد !
از کتاب با مخاطب های آشنا
زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند...
ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر...
مي تواند تنها يك همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي ....
براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است
و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ...
در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ...
او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ...
او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني....
او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد ....
او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ....
او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ...
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛
پیر می شود و میمیرد...
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،
زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!
و این رنج است
به من تكيه كن ! من تمام هستي ام را دامني مي كنم تا تو سرت را بر آن بنهي ! تمام روحم را آغوشي مي سازم تا تو درآن از هراس بياسائي ! تمام نيروئي را كه در دوست داشتن دارم دستي مي كنم تا چهره و گيسويت را نوازش كند ! تمام بودن خود را زانوئي ميكنم تا بر آن به خواب روي ! خود را , تمام خود را به تو مي سپارم تا هر چه بخواهي از آن بياشامي , از آن برگيري , هر چه بخواهي از آن بسازي , هر گونه بخواهي باشم ! از اين لحظه مرا داشته باش!
دکتر علي شريعتي / گفت و گوهاي تنهائي چاپ قديم / صفحه782
عشق مامور تن است و دوست داشتن پيغمبر روح
دکتر علي شريعتي / کتاب کوير / فصل دوست داشتن
خدايا چگونه زيستن را به من بياموز .
چگونه مردن را خود خواهم آموخت .
خدايا : به مذهبي ها بفهمان که : آدم از خاک است , بگو که : يک پديده مادي به همان اندازه خدا را معني مي کند که يک پديده غيبي ! در دنيا به همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت , و مذهب اگر پيش از مرگ به کار نيايد , پس از مرگ به هيچ کار نخواهد آمد
دکتر علي شريعتي / کتاب نيايش / صفحه 115 و 116