دوست داشتن با داشتن دوست فرق میکند مشترک گرامی! سوگند به تو ای دوست در این معبد خاموش قبله ی من نگاه تو/چشمهای من برای تو تو را چون موج دریا دوست دارم میخوام که عاشقت بشم /گل شقایقت بشم قشنگترین صدایی که می تونین از عشقتون بشنوین قصه ی عشق من و تو به قشنگی خیاله مشترک گرامی ورود شما به قلب فرستنده ی پیام با موفقیت انجام شد دوست دارم تا اخر ما غصه خور تلخی فریاد شماییم دل تو وقتی میگیره دل من میخواد بمیره اگه صدامو میشنوی دیگه ازم جدا نشو داشت از تنهایی اش میگفت دلت که گرفته باشه با صدای ترانه که هیچ بیادتم! هنوز هم صدقه هایم به نیت سلامتی توست ارزش دوست برایم آنقدر هست که حاظرم برای قدمهایش پل عبور شوم… پرسیدند چند سال داری؟ مردم شهری که همه در آن لنگ راه میروند مرا پاپتی میخواند ! ارادتمند کسانی هستیم که تو خاطرمون ابدی هستن دلم میگیرد وقتی میبینم او هست،من هم هستم! دلگیرم از مرغانی که دانه خوردنشان پیش ما بود گاه نمیدانم چه پیامی را بهانه کنم تا از حال آنکه دلم با اوست آگاه شوم به سلامتی آس و پاسی که وقتی گفت عشق چهار حرفه گفتم :بیا! جسد کسانی که میگفتند بی تو میمیرم پیدا شد
دوست داشتن امریست لحظه ای
داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است
تاریخ شارژ ارادت ما به شما تا وقتی نفس باقی است اعتبار دارد!
“همراه آخر”
هرگز نکنم مهر و وفای تو فراموش
جون من فدای تو/میگم که دوست دارم
هر نفسم به یاد تو
تورا چون عطر گلها دوست دارم
بخند ای غنچه ی گلزار هستی
که من خندیدنت را دوست دارم
دلم واست تنگ شده بود /گفتم مزاحمت بشم
وقتیه که از خواب بیدار میشه و گیج حرف میزنه!
من و تو ماهی و آبیم که جداییمون محاله…!
خروج امکان پزیر نمیباشد
تا انتهای باور ،تا آخر زمونه
این خط و_اینم+نشونه
شادیم در آن لحظه که در یاد شماییم
حاظرم دلت فدات شه تا دیگه دلت نگیره
دنیا بهم وفا نکرد تو دیگه بی وفا نشو…
اما صدای بوق پشت خطی امانش را بریده بود!…
با صدای دست فروش دوره گرد هم گریه میکنی!…
حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت یافتنت تمام دنیا را قدم بزنم
هی معشوقه ی من سلامتی؟
حتی اگر برای لحظه ای زیر پایش را نگاه نکند…
گفتم:
اگه روزهای غمناک زندگیم را خط بزنی، کودکیم
بر کسی که راست میرود میخندند!
آنکه کفشهایم در راهش پاره شد
ولی تو خاطرشون عددی نیستیم
اما…”قسمت”نیست…!!
ولی جای دیگر تخم میگذارند
بگزار بروند روزی بوی کباب شدنشان به مشاممان میرسد
این بار که دلتنگی را بهانه کردم، فردا را چه کنم
همه مسخرش میکردن ولی برگشت و گفت ر ف ی ق عشقه…!
گفت پاهایم یخ زده…
رفتم به پایش سوختم…
گرم شد و رفت به سوی دیگری…
در آغوش دیگری جان دادند